عکسهای منتشر شده در پلتفرم رسانههای اجتماعی X، صفهای طولانی از خودروهای سوخته را نشان میدهد که به نظر میرسد هنگامی که مردم تلاش میکردند وینیا دل مار را ترک کنند، در شعلههای آتش سوختهاند، که مقایسهای با تخلیه ناموفق در جریان آتشسوزی سال گذشته در لاهاینا در مائوئی، هاوایی است.
سناپرد، سرویس ملی پاسخگویی به بلایای شیلی، گفت که هشدارها از روز جمعه آغاز شد و به مردم دستورات تخلیه داده شد، اما دستور خروج آنها را نداد.
رجینا فیگوئروآ، 53 ساله، ساکن شهرک ویلا ایندیپندنسیا در خارج از وینا دل مار، گفت که در روز جمعه هنگامی که آتش در حال نزدیک شدن به خانه اش بود، هشدار تلفن همراه با دستورالعمل تخلیه دریافت کرد.
او گفت: «هشدار دریافت کردم، و به خیابان دویدم. وقتی وارد جاده شدم، شعله های آتش از قبل در گوشه ای بود.»
او گفت که خانم فیگوئروا نوه 5 ساله خود را برداشت. شعله های آتش آنقدر نزدیک بود که وقتی می دوید گرما را حس می کرد. او گفت که ایستاد و پسر را که گریه می کرد در استخر غوطه ور کرد تا او را خنک کند، سپس به بالا رفتن از پله ها برای فرار ادامه داد.
او گفت: “آسمان سیاه بود.” “تو نمی توانستی چیزی ببینی. همه فریاد می زدند، دستورات را فریاد می زدند، در باد ناله می کردند.»
به بالای راه پله رسید و برای نفس کشیدن ایستاد و گریه کرد.
باورم نمی شد که زنده باشیم. اما ما افراد خوش شانس بودیم.» “من مادرشوهرم، خواهر شوهرم را از دست دادم. آنها در خیابان مردند، چون نتوانستند از شعله های آتش بگریزند.»
چندین بلوک از ویلا ایندیپندنسیا در اثر آتش سوزی از بین رفت.
در ال الیوار، آقای کاسترو وازکز گفت که ساکنان با آمدن هشدار تلفن همراه به یک میدان محلی گریخته اند.
او گفت که دود سیاه بر روی تپه ای از باغ های گیاه شناسی در طرف دیگر تپه فرود آمد و در عرض چند دقیقه جامعه آنها در شعله های بلند نارنجی رنگ فرو رفت.
یکی دیگر از ساکنان آندرس کالدرون، 40 ساله، گفت که چندین نفر در محله نمی خواستند خانه های خود را ترک کنند، زیرا می ترسیدند دزدها آنها را سرقت کنند.
وقتی او هشدار را دریافت کرد، آقای کالدرون گفت که به داخل ماشینش پرید و از میان دود غلیظی عبور کرد که گفت باید چراغ های جلویش را روشن کند.
آقای کالدرون گفت: «مثل ورود به جهنم بود. «نمیتوانستم ببینم، باد ماشین را تقریباً از جاده دور میکرد. من فقط به رانندگی ادامه دادم.»
روز یکشنبه، این منطقه که ترکیبی از چند دهه مسکن عمومی و خانه های بداهه بود، به ویرانه تبدیل شد. کنارههای جاده پوشیده از ورقهای فلزی موجدار بود و زبالهها به داخل تودهها ریخته شده بود، همه چیز سیاهشده و بوی دود میداد.
آقای کاسترو وازکز، کارمند بازنشسته بارانداز، گفت که تمام لباسها، داراییها، مدارک و بخشی از حقوق بازنشستگی خود را که پس گرفته و به صورت نقدی نگه داشته بود، گم کرده است.